در این بخش کودکان چون همیشه زودتر می آیند و با کتاب ها آشنا می شوند. آن ها کتاب های تصویری را دوست دارند. کتاب های پارچه ای کدوقل قل زن، عروسک های دستکشی، دوخونه، یک کدو و یک پلنگ توجه کودکان حتا آن ها که زیر دستگاه هستند را خود مشغول می کنند . آن ها به کدو قل قل زن نگاه می کنند و به این پرسش خاله قصه گو می اندیشند حالا که پیرزن می خواد برگرده چه کار کند تا پلنگ او را نخورد. آن ها پاسخ می دهند:‌ "از راه رودخانه با قایق برگرده"، "با هواپیما بره تا اصلاً پلنگ او را نبیند" یا ده ها پاسخ جالب دیگر.

بچه ها شعرهایی را که بلدند می خوانند و جایزه می گیرند. وقتی خاله قصه گو کتاب های کارتی و عروسکی را نشان می دهد کودکان کتاب عروسکی را انتخاب می کنند و او می خندد، قصّه می گوید، نمایش اجرا می کند تا کودکان فضای خسته کننده، دلگیر و پر استرس بیمارستان را فراموش کنند و لذّت ببرند.
خاله قصه گو سراغ یک دختر دبیرستانی می رود و قصّۀ بیژن و منیژه را برای او بازگو می کند. تجربه خوبی بود.

وقتی کتاب "موقولی" را می خواند مادر هم می خندد که چه قدر موقولی این داستان شبیه موبینای من است.
کودکی بزبزقندی را شنیده با عروسک های او قصّه را برای هم اتاقی اش نمایش می دهد و باهم لذّت می برند. در اتاق هایی که بچه های بزرگتر دارند کتاب های کارتی را مرتب می کنند.

همه جا افزون بر کودکان مادر ها هم از او تقاضا می کنند که بماند. او را خاله مهربون صدا می کنند. شادمانه کتاب هایی را که به آن ها هدیه می دهد به مادرانشان نشان می‌ دهند. او وارد هر اتاقی می شود کودکان گریانند و وقتی بیرون می آید همه خندانند. خاله قصه گو خشنود است که و توانسته آن ها را شادمان کند و با خود می گوید: "ارزش انسان ها به لبخندی است که بر لب ها می نشانند."

منبع : http://ketabak.org